محل تبلیغات شما



اول از همه که یکم پیش زمینه باید بدم تا بیشتر قابل فهم باشه.

خب من خیلی درگیر مقاله نویسی و پژوهش و اینهام. خوشم میاد. یه جور راه فرار بود روزای درس و دانشگاه از این بیهودگی و ول معطلی که اکثرا دچار بودن ملت. دوست نداشتم پرت باشم و وقتم پرت بره.

الانم هنوز دچارشم و تقریبا از صبح تا شب با فاصله دارم پای لپ تاپ سرچ میکنم و مقاله مینویسم.

کارم هم بد نیست. :))

خب یکمم روی وقتم حساسم که هدر نره حداقل به خواب و استراحت بره بهتره تا اعصاب خردی و کار بی هدف.

با همه اینا امروز سر و کله زدم با یه سری آدمی که واقعا خیلی وقت بود ندیده بودم. آدمایی که هیچی نمیدونن و برای دونستن هم مقاومت میکنن. خیلی سخت بود ولی گذشت. جاش نشستم برنامه هامو مرتب کردم برای روزای بعدی کلی کار هست ولی خیلی روشنه جلوتر گمونم.

پ.ن: روشنترم نباشه بهتر از این قرنطینگیه. دیگه بابا منم که همش چسب زمینم پوسیدم. :))


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خاطرات من و حدیث کساء